خواستگاری
#داستان
خواستگاری …
پسری با اخلاق و نیک سیرت امّا فقیر به خواستگاری دختری رفت.
پدر دختر رو به پسر کرد و گفت :
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمی دهم.
چندی بعد پسری پولدار امّا بد کردار به خواستگاری همان دختر رفت.
پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت :
ان شاء الله خدا او را هدایت می کند.
دختر گفت :
پدر ! مگر خدایی که هدایت می کند با خدایی که روزی می دهد فرق دارد ؟؟؟ ! (1)
? منبع :
1. داستان های آموزنده.
آخرین نظرات